آثار پروفیسور دکتر محمد صالح راسخ
https://linklick.ir/free-upload-linklick-ir/ii72fhgcqx0b4le

مروری بر پیشینه پرداختهای نامستدل در شناخت بیدل و مکتب هندی

2019/8/27
21:27
پروفیسور دوکتور محمد صالح راسخ

          چکیده:

     مکتب هندی در تاریخ ادبیات درییکی از شگرف ترین مکاتب ادبی است. شاعران این مکتب با نوآوریها و ابتکاراتی که کرده اند، قابل توجه اند. در مورد ویژه گیهای این مکتب به مثابه جریانی ادبی عمده در تاریخ ادبیات ما باید بررسیهای گسترده علمی صورت میگرفت؛ اما تا هنوز درباره مختصات این مکتب، نه در کشور ما و نه در ایران و تاجیکستان، کار گسترده علمی صورت نگرفته جسته و گریخته مقاله ها و آثاری در باره برخی از نمایندگان بزرگ این مکتب پرداخته شده است. اما این کارها نه تنها دقیق و کافی نیست، بلکه بعضاَ دور از اغراض و تعصب نیز نمیباشد. در مقایسه با دیگر مکاتب ادبی از قبیل خراسانی و عراقی، این مکتب تا هنوز آن طوریکه بایسته است، مورد بررسی علمی قرار نگرفته است. متأسفانه برخی از پژوهشگران یا از روی تعصب ویا از ناآگاهی در مورد نمایندگان این مکتب،  سخنان نادقیق گفته اند و یا در این مورد توجه بسیار ناچیز کرده اند. شرق شناسانی هم که در باره تاریخ ادبیات فارسی ـ دری آثاری نوشته اند، یا در مورد مکتب هندی و نمایندگان بزرگ آن چون بیدل، صائب، کلیم، غنی، فیضی، ناصرعلی و دیگران کمتر تماس گرفته  ویا اینکه هیچ بحثی نکرده اند. شرق شناس مشهور و متبحری چون ادوارد براون که اثر پنچ جلدی مفصلی در مورد تاریخ ادبیات ایران نگاشته است، در باره مکتب هندی و نمایندگان آن بسیار کم نوشته و به طور مختصر در باره برخی از شعرای متوسط این مکتب بحث کرده است. یان ریپکا و همکارانش در « تاریخ ادبیات ایران» در باره مکتب هندی بحث مختصری کرده و در باره شعرای این مکتب و آثار شان سخن مبسوطی نگفته اند. او در باره بیدل و شوکت در چند سطر معلومات اندکی داده و در باره نظیری، غنی کشمیری، ناصرعلی سرهندی، و فیضی و دیگر نام آوران این مکتب حتی هیچ یادی نکرده است.

         پروفیسور شبلی نعمانی مؤلف کتاب معروف «شعرالعجم» که مطالعات و بررسیهای تازه ای در باب ادبیات فارسی ـ دری دارد، بهترین پژوهشها را در باره مکتب هندی به عمل آورده است. او در مورد علل پیدایش این مکتب ادبی، نخستین مروجان این روش تازه و ویژه گیهای سبکی، نماینده گان بزرگ و اختصاصات این روش ادبی نظریات عالمانه ای دارد که واقعاَ قابل مطالعه است. نظریات و تصورات پروفیسور شبلی نعمانی از نظریات پژوهشگران ایرانی صد در صد تفاوت داشته، به نظر او سخنوران مکتب هندی نوآور و مبتکر هستند و نقش بسزایی در تحول ادبیات فارسی ایفا کرده و کلام آنان نیز در حد بلاغت و فصاحت قرار دارد.

      در ایران بنابر عللی در باره مکتب هندی و نماینده گان آن کمتر پژوهش هایی به انجام رسیده، اگر کار هایی هم صورت گرفته در مقایسه به دوره های دیگر بسیار اندک و ناچیز است. اکثر پژوهش های آنها باز در مورد میرزا صائب و چندتای دیگر که اصلاَ از محدوده ایران کنونی بوده اند، میباشد و شاعرانی که در هند و افغانستان و ماوراءالنهر زیسته اند، یا فراموش شده اند ویا اینکه مقام ادبی و شعری آنان بسیار ناچیز و بی اهمیت نشان داده شده است. از میان شاعران مکتب هندی، آنها صائب را بسیار ستوده و در صف اول و در ستیغ شاعران این دوره نشانده اند و سخنوران مستعد دیگری چون بیدل، غنی، ناصرعلی، فیضی، شوکت، نظیری ودیگران را آن قدر اهمیت نداده اند. چنانچه امیری فیروزکوهی، پژوهشگر دیگر ایرانی از میان شاعران مکتب هندی تنها به صائب نظر دارد. در مقدمه مفصلی که بر دیوان صائب نوشته، او را چنان در اوج قرار میدهد که گویا اشعه آفتاب ادب نخست بر سر او می تابد و دیر از آنجا محو میشود. به نظر او تمام خوبیها و فضیلت مکتب هندی در آثار صائب خلاصه میشود و دیگران گویا هیچ اند.

       برخی از محققان (به ویژه پژوهشگران ایرانی) از روی تعصب و یا هر علت دیگر، دوره رواج مکتب هندی را، دوره انحطاط ادبی میدانند. آنها با کمال سهولت بر همه آثار ادبی و شعری سده هاییازدهم تا دوازدهم هجری، خط بطلان میکشند. به نظرما، اشتباه آنان از اینجا ناشی میشود که آثار مکتب هندی را از نظرگاه معیارها و ضوابط مکتب خراسانییا عراقی ویا از نگاه معیار های ادبیات معاصر دری سنجیده و مطابق آن مقیاسها به شاعران و آثار شان بها وارزش داده اند. مثلاَ تذکره نگارانی چون لطف علی بیک آذر ورضاقلی خان هدایت، شعر این عهد را مردود میشمارند و هرجا که از شاعران مکتب هندی سخن به میان می آورند، به اجمال هرچه تمامتر نظر خود را نسبت به آنان چنین ابراز مینمایند: « در مراتب سخنوری طرزی غریب دارد که پسندیده مردم این زمان نیست و با آنکه دیوانش مشتمل بر چندین هزار بیت است، بعد از مراعات بسیار به این چند بیت اکتفا رفت.» آنها گویا چنین می پندارند که از هزارها شعر پیروان مکتب هندی تنها همین چند بیت قابل ذکر اند و دیگر آثارشان هیچ ارزشی ندارد. به تقلید ازاین نظرتذکره نگاران، برخی از سخن سنجان امروزین ایران که فرزندان همان نیاکان و تربیت یافتگان همان طرز (بازگشت ادبی) هستند، مکتب هندی را محکوم میکنند. زهی انصاف و مروت و زهی حسن تشخیص و لطف ذوق!

           شگفت آور این است که منتقد و ادیب بزرگی چون ملک الشعرا محمد تقی بهار به مکتب هندی نظر بدبینانه، تحقیر آمیز و غیر مستدل دارد:

                   سبک هندی گرچه سبکی تازه بود            لیکن او را ضعف بی اندازه بود

       سست و بی شیرازه بود

                   فکر سست و تخیـــل ها عجیـــب             شعر پر مضمون ولی نادلفــریب

           وز فصاحت بی نصیب

                   شعر هندی سر به ملیون میکشید              هر سخنور بار مضمون میکشید

       رنج افزون می کشید

                    لیک از آن ملیون نبینی ده هزار              شعــــر دلچسپ و فصیح و آبدار

            کاید انسان را به کار

                    زان سبب شد سبک هندی مبتذل          گشت پیدا در سخن عکس العم

      شـــد تتبع وجـــه حل

        ایا این نظر ملک الشعرا بهار درمورد مکتب هندی در کل جفا نیست؟ چگونه میتوان گفت سخنان بزرگانی چون بیدل، صائب، کلیم، غنی، فیضی، طالب آملی، شوکت بخارایی، نظیری، اسدالله غالب و دیگران، ضعیف، سست و مبتذل است؟ در اینجا سوالی مطرح میگردد که آیا میتوان یکی از ادوار درخشان ادبی را که از نگاه کمیت و کیفیت، آثار ادبی پر ارزشی دارد، به علت مهجور بودن سبک متداول آن و ابتکار و نوآوری و به علت آنکه طرز بیان گویندگان آن با ذوق و سلیقه عصر ما ویا با فلان مکتب گذشته سازگار نیست و یا اینکه با ذوق و سلیقه شخصی چند تن از تذکره نگاران و شاعران یک منطقه خاصی برابر نبوده، دوره انحطاط ادبی بنامیم؟ از سوی دیگر آن مشخصات بارزی که ادبیات این دوره را منحط نشان میدهد، کدامها ست؟

  تقریباَ همه این معترضان، تعقید و پیچیده گی اشعار مکتب هندی را دلیل تخطئه خود میشمارند. آنها هرگاه برای به کرسی نشاندن فرضیه های خود نمونه هایی را میخواهند ارائه کنند، بیشتر از اشعار بیدل مثال می آورند و میگویند که این بیت بیدل بیمعنی است و بدون آنکه به عمق معنی، محتوی و مضمون عالی و زیبایی درونی آن بیت متوجه شوند، یکسره فتوی میدهند که این ابیات بیمعنی، بیهوده و پوچ است در حالیکه شعر او چون آب زلال در آئینه شفاف هست، اما از غایت پاکی و درخشندگی وجودش را چشم ادراک نمیکند. کلامش چنان شکوه و جلالی دارد که در حالت عادی هیچکس متوجه روح افزا بودنش نمیشود. بناَ در طول سده ها کمتر کسی بوده که محسنات و امتیاز سخن او را درک کرده باشد. این درست است که پی بردن به کلام بیدل و بعضی از بزرگان این مکتب ادبی، داشتن ذوق سلیم و تتبع در کلام فصحا، پس از مطالعه و تأمل زیاد و فراوان میسر میشود. اما این ویژگی نشانه آن نیست که کلام بیدل و سایر بزرگان مکتب هندی گویا پوچ و بیمعنی است. دانشمندی در این مورد مینویسد: « شعر و نثر بیدل البته، تعقیدات لفظی و معنایی بسیار دارد، اما اینکه گفته اند از هیچ راهی نمیتوان وارد این حصار شد، یا مضامین ساده ای را بصورت کلاف سردرگم درآورده است، سخن باطلی است، یا حد اقل دور از انصاف است. بیدل شاعر دیریاب است، خاقانی مگر به آسانی در دسترس است؟ حافظ به این آسانی است که می پندارند؟ شعر بیدل مثل هر شاعر بزرگ دیگر نیازمند معاشرت و الفت و انس مدام است. وقتی به او نزدیک شویم و تابو را بشکنیم، بیدل با مهربانی دروازه های بسته قلعه اش را بروی ما میگشاید. به سخن مولوی :

                 تشنه میگوید که کو آب گوار           آب میگوید که کو آن آبخوار

         چقدر از طریق شرح و تفسیرها با بیدل مکالمه داشته ایم تا او نیز لب به سخن بگشاید. چقدر در باره اشعار و اندیشه های او کار صورت گرفته است، چگونه میتوانیم او را بشناسیم. پیچیده ترین بیت یا غزل بیدل را از یک شاعر، ادیب مدرسه رفته یا نرفته  بدخشان بپرسید، روشنترین تفسیر هارا در اختیار تان قرار میدهد، کاری که از شماری اساتید دوره دکترای ادبیات برنمی آید. دلیلش موانست صمیمانه و دایمی با بیدل است. دلیلش همان مجالس بیدل خوانی است که زمستان زیر کرسی ها و زیر اجاق برگزار میگردد. اگر بیدل دریای شوری است که کسی نمیخواهد به آن لب تر کند، چگونه فارسی گویان افغانستان و ماوراءالنهر را توانسته است سیراب کند. نفوذ گسترده او در این قلمرو های وسیع زبان فارسی چه راز و رمزی دارد؟ در شمال افغانستان، مخصوصاُ در بدخشان در مدارس دینی، کلاسهای درسی که در مساجد و خانه ها دایر میگردد، بعداز آموزش قرآن، حافظ و بیدل درس میدهند، بچه های هفت هشت ساله بیدل میخوانند، با بیدل سواد می آموزند.» [2]

حسن حسینی علت این نظر بدبینانه برخی از منتقدین و سخن سنجان ایرانی را تعصب آنان میداند. او مینویسد: « در صد ساله اخیر ســردمداران و کارگردانان ادب فارسی و متولیان پیشینه های فرهنگی در ایران، یا اهل خــراسان بوده اند و یا به گــونه ای غیر مستقیم در ادبیات به سلیقه های خراسانی تمایل داشته اند و از آنجا که این سردمداران در طی این مدت مراکز آموزشی و محافل فرهنگی را در اختیار داشته اند، به اقتضای سلیقه و پسند خود در معرفی ادبیات فارسی به دانشجویان ادبـیات و دیگر اقــشار مرتبط باشــعر و ادب فارسی، تنها از یک تریبیون سخـن گفته اند و پیشروی مخاطبان خویش به تبعیض، روزنه ای را گشوده اند و روزنه های دیگر را یا از بیخ و بن منکر شده اند ویا در حد توان خویش آنها را کور و مسدود کرده اند.

        اینان از یکسو دل در گرو قصیده سازی و چکامه پردازی دارند و از دیگر سو به فلسفه و عرفان به دیده داغی مینگرند که توسط ایادییونان بر  کفل مرکب دین، نقش بسته است.

         این فعالان مایشا در برخورد با سبک هندی، زبان پرشکوه و پر طنطنه سبک خراسانی را به باد رفته میبینند و اوج فخامت و جزالت آنرا بازیچه گرایشهای مردمی زبان در شعر سبک هندی میشمارند. اینان که تا در شعری به چند فقره (ایدون) و (ایدر) و (غمی) و (زمی) و... برنخورند آنرا به رسمیت نمی شناسند، از سبک هندی در پیش چشم معاصران، یک دوزخ تمام عیار ادبی ساخته و پرداخته اند، دوزخیکه با هزار و یک «اما» و «اگر» و به واسطه شفاعتهای بزرگمنشانه این و آن، بالاخره صائب و کلیم و یکی دو تن دیگر به عنوان رستگاران متوسط از آتش آن رهایی مییابند.

        بگذاریم! از رهگذر سلطه چندین و چند ساله این بینش تنگ و منجمد، سبک هندی در ایران ناشناخته میماند و دستاورد های آن در زبان و معنی پایمال بی اعتنایی سلائق فردی و جمعی این گروه میشود.» [3]

       از میان محققان ایرانی، دوکتور ذبیح الله صفا کسی است که مفصل ترین پژوهشهای علمی را در باب مکتب هندی و نماینده گان بزرگ آن انجام داده است. او جلد پنجم « تاریخ ادبیات در ایران» را در دو بخش به همین مکتب اختصاص داده، هم ویژگیهای مکتب هندی را بطور گسترده بیان کرده و هم زندگینامه شاعران بزرگ مکتب هندی و اختصاصات سخن آنها را به بررسی گرفته است که قابل قدر است. یگانه کاستیی که به نظر نگارنده این سطور، در پژوهش استاد صفا دیده میشود، اینست که وی برخی از نماینده گان بزرگ این مکتب را که یک سرو گردن از دیگران بلندتر هستند، ارج نگذاشته و مقام آنها را با دیگران یکی دانسته است. مثلاَ او ابوالمعانی بیدل را نه تنها در قطار شاعران متوسط این مکتب می آورد، بلکه او رابه خاطر زیاده گویی در «خیال بندی» و «نازک اندیشی» مورد انتقاد نیز قرار میدهد. چنانچه در جایی مینویسد: «هرچه در باره او بگویند و بخواهند، این حقیقت را نمیتوان انکار کرد که در موج خیالات او گاه صافیها و پاکیزه گیهایی است که نادیده گرفتن آنها نوعی بی انصافی است.» در جای دیگر مینویسد: « پیداست که این زیاده رویها در خیال بندی و نازک اندیشی و فزونی دادن مظروف بر ظرف کلام در همان حال که گاه با آفرینش بدایعی در سخن همراهست، حتی در نزد شاعران چیره دست، گاه کار را به سستی و بیمایگی کلام و یا ابهام شدید و بیمعنی بودن آن میکشاند و بیدل نیز از این نقص برکنار نماند، چنانکه بعضی از بیت های او را باید با سریشم خیال به معنی چسپاند، مانند:

      حسرت دمیده ام گل داغم بهانه ایست       طاوس جلوه زار تو آئینه خانه ایست» [ 8]

      این بیت را کسان دیگری نیز به حیث نمونه شعر بیمعنی نقل کرده اند؛ اما جالب اینجاست که دانشمند معــاصر ایران حسن حسینی که به ابهت سخن و تفکــر بیدل عمیقاُ پی برده است، در اثر خود تحت مبحث « معنی یک بیت بیمعنی» این بیت بیدل را بطور مفصل تفسیر و تشریح کرده و معنی آن را نمایانده و بر کسانی که چنین اشعار را بیمعنی و پوچ گفته اند، ایراد گرفته است.

علی دشتی یکی دیگر از دانشمندان ایرانی است که در باره مکتب هندی کار ارزشمندی انجام داده است. او کتابی دارد در باره میرزامحمد علی صائب بنام « نگاهی به صائب». او در این اثر خود در باره ویژگیهای کلام صائب و طرز بیان او می پردازد، مهارت و استادی شاعر را با استادان بزرگ دیگری چون سعدی، حافظ و مولوی و دیگران می سنجد. علی دشتی در این اثر خود در مورد اختصاصات مکتب هندی نیز سخنان ارزشمندی ارایه میدارد. او در جایی از کتاب، به مقایسه بیدل و صائب می پردازد و این سوال را در میان مینهد که «قهرمان سبک هندی» صائب است یا بیدل؟ در اینجا او، از یک طرف بر پیچیده بودن و دشواری شعر بیدل خرده میگیرد و از طرف دیگر بر نبوغ او اعتراف نموده میگوید: « پس از مولوی میان سرایندگان صوفیه کسی به شور و شیدایی بیدل نیست، نه قاسم انوار، نه شمس مغربی، نه شاه نعمت الله ولی، هیچکدام به شوریدگی بیدل سخن نگفته اند... » در جای دیگر مینویسد:« در اینکه صائب شاعری نامدار و دارای سبک خاصی است، تردید نیست. مخصوصاَ از نگاه خارجیان که پی مضمون میگردند و مفهوم شعر در ذهن آنان بیشتر جلوه میکند تا کیفیت ادای آن، و صائب از این حیث قهرمان است. کمتر شاعری بدین حد مضمون و معانی مختلف آفریده است، ولی سبک هندی اگر از جهات گوناگون آن در نظر آوریم، بیدل بطرز خاصی از فضای مه آلود گمنامی سر بیرون آورده و مدال قهرمانی را مطالبه میکند. » [4]

     با اینهمه، استاد دشتی در مورد بیدل باز همان ایرادها و خرده گیری که در ایران معمول است، تکرار نموده مینویسد: « بیدل شاعری است پرمایه وپرمحصول ـ شاید دیوان او در حدود هشتاد هزار بیت ـ از غزل و قصیده و رباعی و مثنویات ـ برآورده شود، اما اشعار او عموماُ برفهم و پیچیده و دشوار است.

    بواسطه همین دشواری، دیوان بیدل در ایران رواج و اشتهاری نیافته است، ورنه شاعریست لبریز از تخیل و سرشار از تشبیهات و استعاره های تازه و غریب. چیزی که بر غموض و ابهام او می افزاید، تصوف و جهش اوست به سوی امور روحانی و مافوق الطبیعه.»  [4]                                 

طوریکه دیده میشود، علی دشتی در جایی از نوشته خود، بیدل را از یکسو شاعر نابغه مینامد و از سوی دیگر ابوالمعانی را چنان می پندارد که « اسیر و زبون قریحه و اندیشه خویش» است، خواهشهای درونی بر او حکومت میکند و نمیتواند این رغبتها و تمنیات سرکش خود را مهار کند. چنین می پندارد که بیدل در گردابی فرو افتاده و پیوسته دست و پا میزند و شعر او حاصل این دست و پا زدن اوست.

     در حالیکه اگر کسی کلام بیدل را با بدست آوردن « کلید سبک هندی» عمیقا مطالعه کند و قبلاَ درزمینه ویژه گیهای سخن او معلومات حاصل کرده باشد، ابوالمعانی را چنین شخصیت ادبی نمییابد؛ او را مردی مییابد که بر ذروه شعر و کلام نشسته و هیچگاه در گرداب عاجزی و پریشانی نیفتاده، بلکه با چنان قدرت و مهارت استادانه سخن میگوید که آدم را به حیرت می اندازد. الفاظ و واژه ها در دست او به اشکال مختلفی در می آیند و او هر قسمی که دلش خواسته کلمات را به تبلور اندیشه های پویا و بلند خود توظیف کرده است.

     به هرحال، با اینهمه تناقض گویی، علی دشتی بر مهارت و استادی شاعران مکتب هندی گردن مینهد و نقش آنها را در تحول و انکشاف ادبیات فارسی ـ دری نادیده نمی انگارد، بلکه در این مورد از برخی منتقدان دیگر شکایت نیز دارد، او مینویسد: « بسی از سخن سنجان عصر ما، دوره صفوی را دوره انحطاط شعر فارسی گفته و برآنند که پس از جامی شعر فارسی به پستی گرائیده است. شاید درست تر این باشد، اگر بگویند در این دوره انحرافی از شیوه فصحای متقدم روی داده است. فصاحت و سادگی بیان استادان خراسان و عراق و فارس در گویندگان سبک هندی زیاد دیده نمیشود، ولی در عوض از خصوصیت های دیگری بهره مند اند که نمیتوان آنها را نا دیده گرفت. بیش از سه قرن صدها گوینده چه در شبه قاره و چه در ایران بدین شیوه سخن گفته  و بگونه دیگری سرمایه ادب فارسی را توانگر ساخته اند. بنابرین نمیتوان خط بطلان بر دوره ای کشید که سرایندگانی چون صائب و کلیم، بیدل و غنی، طالب و عرفی، ضمیری و فغانی و نظیری و صدها شاعر دیگر در کشمیر و لاهور و دکن و دهلی به فارسی سخن گفته اند.» [4]

    مؤلف دیگری که در باب مکتب هندی به صورت گسترده تماس گرفته، زین العابدین مؤتمن است که در اثر معروف خود « تحول شعر فارسی» و هم در کتاب دیگرش « شعر و ادب فارسی» در باره ویژه گیهای این سبک و مشخصات برجسته آن بحث های ارزشمندی دارد. ولی آقای موتمن نیز روش شاعران این مکتب را « افراط در افراط » معرفی کرده و از این نگاه اشعار آنها را انتقاد کرده است.

      دکتر سیروس شمیسا از جمله پژوهشگرانی است که در آثار ارزشمند خود از قبیل « سیر غزل در شعر فارسی» و � سبک شناسی شعر» در باره ویژه گیهای مکتب هندی و برخی از بزرگان این مکتب بررسی های عالمانه انجام داده است. این محقق گرامی نیز نخست به علل و عوامل پیدایش مکتب هندی اشاره کرده، ویژه گیهای این طرز شعری را برمیشمارد و به معرفی برخی از بزرگترین نماینده های این مکتب می پردازد. این محقق ایرانی نیز تقریباَ همان نظریاتی که سایر پژوهشگران ایرانی دارند، ارائه میدارد. استاد شمیسا در مکتب هندی به موجود بودن دو شیوه اشاره میکند: در گروه اول، شاعرانی چون میرزا صائب، کلیم و حزین را شامل ساخته، شیوه بیان آنها را روان، معتدل و لطیف میداند. در گروه دوم، شاعرانی مثل میرزا جلال اسیر، محمدجان قدسی، محمد قلی سلیم، و بیدل را قرار میدهد و آنها را رهروان طرز خیال مینامد و اضافه مینماید که این شاعران « معروف نیستند و سبک هندی را به سوی افول بردند.» استاد شمیسا، علل این به سوی افول بردن  را نیز ذکر مینماید:« اولاَ بنای شعر آنان بر تک بیت است و ثانیاَ بسامد ابیات هندی در آنها بسیار زیاد است و ثالثاَ فهم رابطه دو مصراع آنان دشوار است و رابعاَ در زبان سهل انگارند.» [8 ]

    ازگفتـه های فوق استاد شمیسا معـلوم میشود که او ابوالـمعانی بیدل را شاعر معروف نمیداند، ایشان، حتماَ از معروفیت بیدل در افغانستان و ماوراءالنهر وشبه قاره هند خبر ندارند و اگرنه چنین سخن نمیزد. سیروس شمیسا بعداَ اضافه میکند که «در سالهای اخیر بر اثر رواج شعرنو و تقویت ذوق نوجویی اشعار او مورد توجه قرار گرفته است.» از این سخنان استاد چنین فهمیده میشود که پژوهشگران و علاقمندان ادب  در ایران، اکنون به اهمیت و ارزش کار بیدل پی برده اند.

       متأسفانه در کشور ما نیز عموماَ در باره مکتب هندی، کار پژوهشی خاص و گسترده ای صورت نگرفته است. کار هایی هم که در این موارد به انجام رسیده، خاصتاَ در مورد ابوالمعانی بیدل، تنها در باره آثار و افکار او میباشد.  پرداختن به بیدل و عنعنه «بیدل خوانی»  که در طول سالها در این کشور معمول بوده، سبب شده است که محققان ما بیشتر به بیدل نظر داشته باشند. اما در این ساحه نیز کار قابل ملاحظه ای به انجام نرسیده است. آثاری که بتواند، افکار، اندیشه های پیچیده بیدل و زیباییهای آثار او را بطور همه جانبه و سیستماتیک بررسی کرده باشد، نگاشته نشده است. غیراز کتاب پرحجم و ارزشمند «نقد بیدل» از مرحوم صلاح الدین سلجوقیو اثر «فیض قدس» استاد خلیلی، و«بیدل شناسی» اثر پوهاند مجددی  و چند اثر داکتر اسدالله حبیب، و «شرح اشعار غامض ابوالمعانی بیدل»اثر محترم اسیر ـ معروف به قندی آغا؛ در این زمینه نیز اثر زیادی نداریم که قابل توجه باشد. در قسمت نشر آثار نیز کار چشمگیری صورت نگرفته است. غیر از چاپ کلیات بیدل، هیچ اثر بزرگی از آثار شاعران و مؤلفان این دوره در کشورما اقبال چاپ و نشر نیافته است.

یگانه کتابی که در کشور ما در تفسیر و ارزشیابی شعر بیدل، به ویژه تفکرات و دیدگاه های او بطور بسیار مفصل و دانشمندانه نوشته شده است، کتاب ارزشمند مرحوم صلاح الدین سلجوقی تحت عنوان « نقد بیدل» است که اثری است بسیار پر ارزش و نهایت غنیمت در بیدل شناسی. اگر چه علامه مرحوم، این کتاب را « نقد بیدل» نامگذاری کرده است، ولی این اثر استاد، بیشتر شرح تفکرات و تفسیر ابیات مهم و دشوار بیدل است.  در این اثر، استاد فرزانه بیشتر بر جنبه های معنوی اشعار ابوالمعانی نظر دارد وکمتر در جنبه های زبانی وهنری آثار بیدل ونو آوری و ابتکار های شگفتی آور او پرداخته است. روش کار علامه سلجوقی در این اثر چنین است که بیتی از بیدل می آورد و سپس در ذیل آن به تفسیر و تشریح  بیت از جنبه های ذوقی و علمی می پردازد. آگاهی علامه سلجوقی از عرفان اسلامی و اندیشه های متفکران غربی از قبیل: سقراط، افلاطون، ارسطو، هگل، انشتاین، سارتر، هایدگر و دیگر فلاسفه وجودی  انگیزه آن شده است که افکار بیدل با این متفکران و عرفای نامور به مقایسه گرفته شود. این اثر مرحوم سلجوقی از نگاه نگارش، نثر بسیار زیبایی داشته، با بینش استثنایی، ابیات بیدل معنی و تفسیر گردیده است که هر صاحب ذوقی را تحت تأثیر قرار داده و در آموزش تفکرات و اندیشه های بلند بیدل سخت اثر مفید و مؤثر است. [6]

     مقالاتی که در باره بیدل، افکار و آثار او در طی سالهای متمادی در کشور ما نشر گردیده است، قابل ملاحظه بوده، به همت دانشمند محترم محمدسرور پاکفر در یک مجموعه علیحده تحت عنوان «سی مقاله در باره بیدل» از سوی اکادمی علوم افغانستان از چاپ برآمده است. این مقالات که از سویدانشمندان افغانی و برخی علمای خارجی در طی سالهای مختلف نوشته شده اند، در «بیدل شناسی» منبعی مهم بشمار میرود.

        دانشمند دیگر کشور ما ـ محمدحیدر ژوبل که اثر خوبی را در تاریخ ادبیات افغانستان نوشته است، در خلال کتابش در باره سبک هندی و به ویژه مقام ادبی ابوالمعانی بیدل بصورت مختصر مطالبی را ارائه کرده است. اگرچه نوشته حیدر ژوبل در این باره نهایت کوتاه و مختصر است، ولی در تاریخ ادبیات دری در زمینه ارزیابی علمی این مکتب در افغانستان از ارزش مهمی برخوردار است.

       اثر دیگری که در باره زنده گی و فعالیت ادبی ابوالمعانی به صورت ویژه و گسترده نوشته شده است، اثر باارزش داکتر عبدالغنی است که توسط میرمحمد آصف انصاری به نثری بسیار زیبا ترجمه گردیده و از سوی دانشگاه کابل چاپ گردیده است.این اثر در باره زندگینامه بیدل و آثار و افکارش کتاب غنیمتی است. [10]

        خوشبختانه در دو دهه اخیر، برخی از سخن سنجان دقیق النظر و دانشمند ایرانی چون استاد شفیعی کدکنی، حسن حسینی، اکبر بهداروند و دیگران به سخن شکوهمند و پرهیمنه بیدل و سایر سخنوران آن مکتب ارج گذاشته و شخصیت و مقام حقیقی آنها را دریافته و به اهل مطالعه شناسانده اند. استاد شفیعی کدکنی نخستین دانشمند ایرانی است که در مورد شناخت، تفسیر و معرفی شعر بیدل اولین قدم هارا برداشته و در کتاب ارزشمندش « شاعر آئینه ها» شخصیت و شعر اورا عالمانه بررسی کرده است. اما استاد کدکنی نیز در این کتاب خود مثل سایرین در مورد مکتب هندی، به ویژه بیدل نظر دوگانه دارد: از یک طرف بیدل را اوج مکتب هندی میداند و اورا از جمله « پر شعر ترین شاعران» میداند و از کمیت شعر او به حیرت می افتد؛ اما از طرف دیگر مانند بسیاری از محققان ایرانی، بیدل را به «پریشان سرایی» و افراط در خیال پردازی انتقاد مینماید. کدکنی حتی به شاعران جوان معاصرتوصیه مینماید که مانند بیدل و برخی شاعران مکتب هندی در فکر معانی بلند و خیالهای باریک نباشند. او مینویسد: « یک بار دیگر هم این نکته را یاد آوری کرده ام که عدم موفقیت بیدل در ایران، با آنهمه خیال های نازک و اندیشه های باریک، درس عبرتی است برای گوینده گان جوان امروزی که آگاهانه میکوشند سخنان خود را به گونه ای ادا کنند که هیچکس از آن سردر نیاورد و میپندارند که ابهام، آن هم ابهام دروغین و آگاهانه، میتواند شعرهای ایشان را پایدار و جاودانه کند و در کنار آثار گوینده گان بزرگ زبان فارسی برای نسل های آینده محفوظ نگهدارد. اما تجربه ای که از وجود بیدل، با آنهمه شعر و با آنهمه تصویرها و خیال های رقیق و شاعرانه ـ اما دور از طبیعت زندگی و حیات ـ داریم بهترین درس عبرتی است که میتواند آینده چنین گویندگانی را پیش چشم ایشان مجسم سازد. براستی که تمام نقاط ضعف شعر بیدل را بگونه های دیگر در آثار این دسته گویندگان جوان امروزی میتوان دید.» [7]

       می بینید که استاد کدکنی، باوجود نوشتن کتابی ویژه در مورد مکتب هندی و به ویژه بیدل، سخنان نادقیق در مورد میزند. انسان حیران میماند، دانشمند توانایی چون کدکنی چرا چنین سخنان متضادی ارائه میکند. از یک طرف به توانایی و مهارت شاعری چون بیدل گردن مینهد و از طرف دیگر ایرادهایی از بیدل ابراز مینماید که غیر موجه است. اگر بگوییم که استاد به شعر بیدل وارد نیست، این غیر ممکن است. اگر چنین است چرا از زبان استاد بزرگی چون شفیعی کدکنی بشنویم که گویا شعر بیدل و تجربه او شاعران جوان را گمراه مینماید.

    پژوهشگر دیگری که در مورد مکتب هندی و به ویژه ابوالمعانی بیدل اثر جالبی نوشته است، حسن حسینی است. این دانشمند دقیق النظر، با نوشتن اثر جالبی چون « بیدل، سپهری و سبک هندی»، شور و شوقی را در مورد شناخت واقعی بیدل در ایران برانگیخت. دانشمند محترم در این اثر خود، در باره مکتب هندی و مختصات آن، به ویژه در مورد بیدل و ابتکار های او در شعرو علل پیچیدگی و دشوار بودن، شعر او را تحلیل مینماید و شاعر بزرگ معاصر ایران ـ سهراب سپهری را پیرو او میداند. این کتاب با وجود حجم خورد، اثر بسیار جالبی است در شناخت بیدل و مکتب هندی که تا کنون از سویدانشمندان ایران پرداخته شده است. در حقیقت این اثر حسن حسینی تلاشهای ارجمندی است در باره شناخت حقیقی بیدل در ایران و ویژگیهای شعر مکتب هندی.

     از مطالعه اثر بسیار ارزشمند حسن حسینی چنین معلوم میشود که دانشمندان ایرانی اکنون به اهمیت بیدل و سایر استادان بزرگ سبک هندی پی برده اند، طوریکه او مینویسد: « نام بیدل دهلوی از زمره نام هایی است که هجوم مور و ملخ و در اسامی شعرای سیاهی لشگر سبک هندی، لطمه عظیمی را متحمل شده است.

       بیدل را باید بمثابه قطعه الماسی درخشان از لابلای خروارها زغال که به مرور زمان تلنبار شده است، بیرون کشید وسر حوصله و با فراغت کامل در تراش سحرانگیز و خداداد آن محو تماشا و تأمل شد. و این کاری است که کم و بیش فارسی گویان و شیفتگان غیر ایرانی ادب فارسی در افغانستان، پاکستان، هندوستان و تاجیکستان انجام داده اند، اما متأسفانه در ایران هنوز اقدامی جدی در این مورد صورت نگرفته است.» [3]

            نتیجه          

       از مرور این آثار معلوم میشود که هنوز جای کارهای اساسی در شناخت مکتب هندی و تحلیل آثار شعرای این مکتب خالی است. دانشمندان ما باید در شناسایی این بخش ادبیات ما نهایت کوشش نموده مسئولیت خود را ادا سازند.                         

       ابوالمعانی بیدل نه تنها از نگاه بیان موضوعات انسانی و اندیشه های عالی در سطح بالایی قرار دارد، از نگاه ادبی و هنری نیز از ارجمند ترین شاعران ادبیات فارسی ـ دری، بلکه یکی از بزرگترین سخن سرایان جهان است. در میان شاعران فارسی زبان یکـی دو تن بیش نیستند که با او برابری کنند. بیدل فاتح چکادهای تازه زیبایی در قلمرو هنر کلامی است. دنیای آرمانیی که با افسون کلمات آفریده است، همانند افسانه آفرینش دریای شورانگیز است. میشود سخنان چنین ابرمرد هنرو ادب را پوچ و بیمعنی قلمداد کرد؟ ویا شعر اورا ضعیف، نادلفریب و مبتذل نامید؟

          به نظر ما برای دریافت درست یک اثر یا جریان ادبی، بیش ازهر چیز نیازمندیم که رابطه ای معقول و صمیمانه با آن ایجاد کنیم. از آنجاکه بسیاری از افقهای رنگارنگ متن ادبی از بطن خود ماست که آفتابی میشود و برما سایه می اندازد، درک درست و روشن ودقیق شعر، بدون پی ریزی این ارتباط نرم و صمیمانه ومشتاقانه و بدون تعصب، کاملا امکان پذیر نیست. راهها و گامهای دیگری هم هست که باید رفت و برداشت تا شکوه و زیبایی آثار را دریافت و آرام گرفت. به هر حال و در هر روی ناچاریم که نخست متون را بخوانیم و بشناسیم، با روح آن آثار آشنا گردیم و سپس به نقد و داوری بپردازیم.

          نخستین گام و مهمترین اقدام برای آشنایی با یک اثر و در کل با یک جریان ادبی زدودن فاصله زبانی و معیار های هنری است، تا زبان معیاری و مقیاسهای معمول آن عصر را درنیابیم و بر پاره ای از ویژه گیهای زبانی و هنری و بیانی آن وقت چیره نگردیم، راهی به درون نخواهیم داشت. هر مکتب ادبی زبان و معیار های ویژه خود را دارد که در همان عصر معمول بوده است. بنابرین هر چه مشتاق متن باشیم تا زبان و ویژه گیهای هنری و ادبی آن را ندانیم، لذت بایسته از متن نصیب ما نخواهد شد.

          گام دوم نزدیکی به مجموعه میراث فرهنگی و ادبی است که این آثار در درون آن شکوفا شده است. چون هر اثر ادبی و جریان ادبی در مجموعه ای باورها و آداب و سنتهای اعتقادی و ادبی است که زاده میشود. پیداست که یک مکتب ادبی در خلای فرهنگی زاده نمیشود و آفریننده گان نیز نه قادر اند و نه مایل که مجموعه عظیم و استواری از یافته ها و دریافتهای پیشینیان و معاصران را به خدمت نگیرند و از خلاقیت و زیبایی و اندیشه های آنان برای استحکام و زیبایی آثار خویش بهره نگیرند و خود به تنهایی هزاران نکته زبانی و بیانی بیافرینند، بلکه برعکس شاعران یک دوره مجموعه فرهنگی ذوق و اندیشه بشری را ـ از گذشته تا حال ـ به خدمت میگیرند ؛ تا هم جریان ایجاد آثار هنری – ادبی  آنها پرتوان باشد و هم کوشش و تجربه پیشینیان ماندگارتر گردد. از طرف دیگر بعضی از شاعران نمیخواهند از دریافتها و تجربه های پیشینیان به عینه استفاده کنند، زیرا دریافتها و شیوه بیان آنها را تکراری و مبتذل و مطابق ذوق و سلیقه عصر نمییابند؛ بنابران به ایجاد طرز بیان و شیوه نو میپردازند.

     بنابرین، ناچاریم وقتی که میخواهیم تمام ابعاد سخن یک سخنور یا جریان ادبی را دریابیم، در حد توان به مقوله های ادبی ـ فرهنگی و معیارهای نقد آن دوره که در تکوین آثار آنها نقش داشته نزدیک شویم. در داوری مکتب هندی نیز باید چنین ارزشیابی کرد؛ مثلا َهیچگاه به درستی و کمال نمیتوانیم از شعر بیدل و دیگر سخنوران بزرگ این مکتب بهره مند شویم، مگر اینکه، نوع برخورد و دریافت و استفاده های بیدل از میراث فرهنگی زمان را دریابیم واز شیوه برخورد آن با قرآن، احادیث، اساطیر دینی و ملی ونیز قصه ها و باورها واعتقاد های محیط و نحوه تفکر او در رابطه به جهان و جامعه آن وقت باخبر باشیم.

      گام دیگر، فهم آرایشها و پیرایشهای کلامی این دوره است. سهم عمده ای از شناخت و لذت متن ادبی، وابسته به درک درست این شگردهای زیبایی شناسی سخن آن زمان است. مثلا در شناخت شعر بیدل حتما باید تا حدودی از صنایع بلاغی و نحوه کاربرد آن در این مکتب باخبر بود. بدون تسلط بر انواع شگردهای زیباسازی سخن در این مکتب، هرگز نمیتوان به عمق آثار مکتب هندی  و زیبایی های آن راه یافت. برای دریافت شعر مکتب هندی باید با خصوصیات آن صمیمانه انس گرفت و زیاد خواند. زیرا این اشعار در خوانش و نگاه نخستین، تمام چهره خود را نمی نماید. تکرار واستمرار و ملازمت، صمیمیتی عمیق و عظیم در ذهن و زبان و جان ما نسبت به اثر ادبی ایجاد میکند وهر لحظه شوق و ذوق ما را بیشتر میسازد. شگوفایی آثار شعری مکتب هندی در جان ما درست مانند طلوع خورشید در سپیده دم است که همزمان و همگام هرچه ما فراتر میرویم، چهره خورشید را بیشتر و بهتر می بینیم و لحظه به لحظه فضا روشنتر و دیده گان ما آشناتر میشود. وقتی به ابزار های بایسته (زبان، مجموعه مقوله های فرهنگی، شگردهای ادبی) مکتب هندی دست یافتیم و رابطه ای صمیمانه با متون آن برقرار ساختیم، خود بخود از خواندن متن لذت میبریم. بسیاری از خستگیها ودر مانده گیهای برخیها، ناشی از بدفهمی از متون مکتب هندی است.

      یکی از لغزشهای آنانی که مکتب ادبی هندی را سبکی پیچیده، مبهم و حتی بیهوده پنداشته اند، این بوده است که آنها بدون مقدمات قبلی و خواندن عمیق آثار این مکتب، داوری کرده اند. وقتیکه از سبب ناآشنایی خود به شگردهای این مکتب، از شعری لذت نبرده اند، بدون ارزیابی دقیق به نقد اثر پرداخته و به زعم خود، آثار مکتب هندی را بی معنی و بی ارزش گفته اند.  به نظر ما، هرکس بدون داشتن مقدمات کافی و دانش لازم که ذکر شان گذشت، زبان به تحلیل متن بگشاید، آبروی خویش را میریزد  و دیگران را نیز گمراه میسازد  ویا به ندرت و اتفاقی تیری به هدف میزند.

       اگر برای هر یک از مکتبهای شعر دری بخواهیم نماینده ای انتخاب کنیم که تمام ویژه گیــهای آن مکتب را به گونه ای در آثارش بازتاب داده باشد، ابوالمعانی بیدل را باید نماینده تمام عیار مکتب هندی بشمار آوریم. زیرا وی اسلوبی را که پیشینیان او در طی تقریبا دو قرن پیش، بنیاد نهاده بودند، با ایجاد آثار عمیق و پر محتوی خویش به اوج رسانید. تقریبا تمام خصایص و ویژه گی های مکتب هندی در آثار پر ارج بیدل به گونه ای روشن و مشخص دیده میشود.

       ابوالمعانی میرزا عبدالقادر بیدل، از میان شعرای مکتب هندی، دیر آشناترین سخنور است. شعر او به مثابه سرزمینی است که تا هنوز پای آدمی کمتر به آن رسیده و از سرزمین های دیگر شعر فارسی ـ دری تفاوت بارزی دارد. در ساحه قلمرو شعر بیدل مناظر، پدیده ها و اشیایی دیده میشوند که بیننده تا هنوز آن را ندیده و به آن آشنا نیست؛ بنأ از درک آن نیز عاجز است و در نتیجه با خواندن اشعارش زود خسته میشود و التذاذ نمیبرد. به خاطر درک درست از شعر بیدل و التذاذ از آن باید ما با کلید هایی که اسلوب بیدل دارد، وارد قلمرو شعر او شویم. تا این کلید ها در دست ما نباشد، نه تنها از شعر او التذاذی نمیبریم، بلکه به محتوی شعر وی پی نبرده و از زیبایی های لفظی و معنوی شعرش بهره برده نمیتوانیم.

فهرست منابع و ماخذ

     1 ـ بیدل دهلوی، میرزا عبدالقادر 1384.غزلیات. انتشارات الهدی، به تصحیح استاد خلیل الله خلیلی، با مقدمه منصور منتظر، تهران، جلد اول،  ص 24، 67، 93.

     2. پدرام، لطیف.1382. تاملی کوتاه در زندگی، شعر و اندیشه بیدل. گزیده غزلیات بیدل، چاپ اول، انجمن فرهنگ افغانستان، لیموژ ـ فرانسه : ص غ.

       3. حسینی، حسن،1367. بیدل، سپهری و سبک هندی. انتشارات سروش، تهران، ص ص 17، 27، 28،30.

      4. دشتی،علی.1364. نگاهی به صائب. چاپ سوم، انتشارات اساطیر، تهران، صص 7،9، 13.

      5. ژوبل، محمد حیدر. 1377. تاریخ ادبیات افغانستان. چاپ دوم، مرکز نشراتی میوند، پشاور ، ص 222.

     6. سلجوقی، صلاح الدین. 1343. نقد بیدل. به اهتمام عبدالله رؤوفی، مطبعه معارف، کابل، ص458.

    7. شفیعی کدکنی، محمد رضا.1371. شاعر آئینه ها. چاپ سوم، انتشارات آگاه، تهران، صص 41، 45.

     8. شمیسا، سیروس. 1379. سبک شناسی شعر. چاپ ششم، انتشارات فردوس، تهران، صص 257، 270.

     9. صفا، ذبیح الله. 1379. تاریخ ادبیات در ایران. چاپ دوم، انتشارات فردوس، تهران، جلدچهارم، صص 44، 103،104، 107.

   10. عبدالغنی. 1351. احوال و آثار میرزا عبدالقادر بیدل. ترجمه میر محمد آصف، انصاری،  پوهنحی ادبیات و علوم بشری، کابل، صص 3، 208، 348.

 

 

 

 

 

 

 


 

 

 

 

 

 

 

 

 

         

                   


تمامی حقوق این وب سایت متعلق به یلــــدرم است. || طراح قالب - Abdullah Ghani Zada (+93786828345 )