متن مصاحبه رادیو فجر با من در باره زندگی، مقام ادبی و ویژگیهای سخن استاد واصف باختری
بسم الله الرحمن الرحیم
«تموز ما چه غریبانه و چه سرد گذشت / کبــودجــــامه از این تنگنای درد گذشت
قسم به غربت واصف که در جهان شما / یگانه آمد و تنها نشست و فرد گذشت»
نخست از شما و از دستاندرکاران رادیوی شما، نهایت سپاسگزار هستم که امروز در مورد یکی از پیشگامان شعر و ادب فارسی دری و یکی از دانشمندان بیبدیل تاریخ معاصر ما، شادروان محمدشاه واصف باختری برنامهیی ترتیب و خاطرۀ این بزرگمرد را یاد کردید و از من خواهش و دعوت نمودید که در اینجا بیایم و سخنانی چند در مورد استاد ارائه بکنم.
قلمرو زبان و ادبیات فارسی، قلمرو فراخ و پهناوری است. باغستان فرهنگ این قلمرو، علیرغم تگرگهای تباهکن و حوادث ناسازگار، در جاریِ جاویدِ شعر همواره پدرام مانده است. فرزانهگان نامآور نیز در این قلمرو کم نیستند؛ میتوان صدها نام بزرگ را در این عرصه برشمرد اما در قلمرو ادبیات معاصر ما نام استاد واصف باختری از نامهای ویژه و پرابهت است. باختری شاعر متفکر، سخنور بیبدیل، دانشمند دایرهالمعارفی، محقق دانا و مترجم توانا بود. شخصیت او چندبُعدی است. بدون مجامله او یکی از قافلهسالاران ادبیات معاصر دری بود.
محمدشاه واصف باختری، در سال ۱۳۲۱ هجری خورشیدی در شهر مزار شریف به دنیا آمد. آموزشهای مقدماتی را در زادگاهش و همچنین در کابل، در لیسۀ باختر و لیسۀ حبیبیه فراگرفت. در سال ۱۳۴۵، یعنی در ۲۴ سالهگی از دانشگاه کابل موفق به دریافت لیسانس گردید و همچنین بعداً در ۱۳۵۴، از دانشگاه کلمبیای امریکا، گواهینامۀ ماستری خود را بهدست آورد. استاد باختری در حدود پانزده سال، در ریاست تألیف و ترجمۀ ریاست معارف، خدمت میکرد و در سال ۱۳۶۰، مدیریت نشریۀ «ژوندون » ارگان نشراتی انجمن نویسندهگان افغانستان را به عهده گرفت و در همین دهه یکجا با فرهنگیان دیگر، از جمله مرحوم حیدری وجودی به تأسیس «کانون دوستداران مولانا » هم همت گماشت.
قابل یادآوری است که استاد مرحوم در سال ۱۳۵۷ به مدت چهارده ماه در زندان «پل چرخی» کابل بود و در آنجا دردهای جانکاهی را تجربه کرد. استاد با مشتعل شدن آتش جنگها در کابل، بالاخره در سال ۱۳۷۵ به پاکستان رفت و بعد از چندسال اقامت در «پیشاور» و «اسلامآباد»، در نهایت به «لاس انجلس» امریکا رفت و در همانجا ماندگار شد.
طوریکه میگویند استاد در ده سالهگی نخستین شعرش را سرود و توسط یکی از رفیقهای پدرش این شعر اصلاح شد و بعداً در نشریۀ «بیدار» چاپ شد. هرچند خودش در جایی میگوید که در بیست سالهگی به نوشتن شعر پرداخته، اما محققین به همین نظر هستند که در حدود پانزده- شانزدهسالهگی شعر سروده باشد که متاسفانه از این دوره اشعاری به دست نداریم.
از استاد باختری تا هنوز در حدود بیست اثر چاپ شده است، اما با آن همه دانش گسترده و معلومات دایره المعارفی که استاد داشت، این آثار به نظر بسیار کم میآید. چه خوب بود که شاگردان استاد، سخنرانیها و گفتههای شفاهی او را ثبت میکردند و بعداً به حروف درمیآوردند و به حیث کتاب چاپ میکردند.
از کتابهای شعر استاد: «و آفتاب نمیمیرد»، «از میعاد تا هرگز»، «از این آیینۀ بشکستۀ تاریخ تا شهر پنجضلعی آزادی»، «دیباچهیی در فرجام»، «در استوای فصل شکستن»، «مویههای اسفندیار گمشده»، «دروازههای بستۀ تقویم»، «در غیاب تاریخ» وغیره... که اینها معروف و مشهور هستند.
و همچینن استاد باختری درزمینه ادبیاتشناسی و فلسفه و دیگر ساحههای علوم اجتماعی و انسانی هم قلم زده و کتابهای بسیار ناب و معتبری نوشته؛ از آن جمله: «در غیاب تاریخ»، «خاربنهایی بر دیوار باستان»، «سرشت و سرنوشت انسان از نظر مولانا»، «سرود و سخن در ترازو»، «نردبان سخن» وغیره در ادبیات و دانش و فرهنگ ما اینها آثار ماندگاری هستند.
استاد باختری، در حدود بیست و یک سالهگی یک کار عجیبی کرده. استاد فن نگارش و ترجمه شان، مرحوم «علی محمد زهما» بود. به هر یکی از شاگردها متنی داده بود که آن را ترجمه کنند. اما استاد باختری یک متن «برتولت برشت» را که میگیرد، بعد از چند روز میآورد و استاد زهما میبیند که یک شعر است، میگوید: «این شعر چیست؟» باختری میگوید که نوشته برشت را ترجمه کردم. و استاد ناباورانه میبیند که این متن را از زبان انگلیسی منظوم ترجمه کرده است. این شعر که با این سطرها شروع میشود:
«شما ای بردهگان آز
شما ای بدگهر تاریخپردازان افسونساز
که بیآزرم ز جادویان دنیای کهن افسانه بنوشتید...»
استاد علیمحمد زهما -پروفیسوری که در آن وقت آدم بسیار معروفی بود- حیرت میکند که او این متن را چگونه منظوم ترجمه کرده و بسیار عالی هم ترجمه کرده. یعنی از همین کار او فهمیده میشود که استاد باختری حتا پیش از بیستسالهگی شاعر خوبی شده بود و همه مهارتهای سخنوری و شاعری را فراگرفته و از ادبیات جهان معلومات کافی داشت.
امروز سخن اصلی ما دربارۀ استاد باختری و مرتبت شعر او است. سخن گفتن دربارۀ شعر استاد باختری، کار آسان هم نیست. به همین خاطر است که تا اکنون تحلیل و بررسی ویژه از کار و کوشش شاعرانه او صورت نگرفته. کسانی تلاش کردند؛ مقالات و رسالاتی نوشته در مورد او و آثارش نوشتند، اما این آثار ویژهگیهای سخن استاد را و تمام خصوصیات او را دربرنمیگیرد. تا هنوز متاسفانه ما در «باختریشناسی» کارهای اندکی انجام داده ایم. طوریکه میدانیم در مسیر ادبیات، در شعر، واصف باختری از غزل آغازیده است و نخستین سرودههای او در سالهای ۱۳۴۰ و ۱۳۴۵ بیشترینه در قالب غزل است. در ادبیاتشناسی یک نظر موجود است که هر شاعری که بخواهد آثار شاهکار و جاودانه ایجاد بکند و به مثابه یک شخصیت ادبی خوب بدرخشد، اول ادبیات کلاسیک را به تمام معنا یاد بگیرد و هضم بکند و بعداً به ادبیات مدرن پا بگذارد و در سبکهای نو و جدید شعر بسراید؛ استاد باختری خوشبختانه این مسیر را طی کرده بود.
باختری مرحوم در دورۀ جوانی، که دورۀ شورِ احساسات است، به شعر روی آورد. او در ایام جوانی از محضر استادانی چون «خالمحمد خسته» و «ملکالشعرا بیتاب»کسب فیض کرد و ادبیات کلاسیک فارسی دری را خوب آموخت. در این دوره غزلسرایی برای بیان آرزوها و احساسات قالب مناسب و مساعد پنداشته میشد و استاد باختری هم در این زمینه قدم نهاد و در اوایل غزل سرود. در غزل طوری که محققین متوجه شده اند، سخت تحت تاثیر شاعران کلاسیک، مخصوصاً مولوی و حافظ است و از شاعران معاصر تحت تاثیر «رهی معیری» بوده است که در او وقت در غزلسرایی یکی از پیشگامان و سرآمدان غزلسرا در ایران شمرده میشد و استاد غزلی در وصف رهی معیری هم دارد.
اصل سادهتر این است که جادو و جاذبۀ ذاتی غزل در این دوره، هم در ایران و هم در افغانستان شاعران جوان را و حتا شاعران پیر را و شاعرانی را که از سبک هندی پیروی میکردند، به طرف غزل میکشانید؛ یعنی موسیقاییبودن قالب غزل و زبان بسیار لطیف و گرم غزل، سبب شده بود شاعرهایی مثل واصف باختری به غزل بپردازند و به پختهگی و کمال برسند. باختری صاحب شاعری است تا اعماق انسانگرا و آرمان متعالی برای انسانها در فکرش است؛ یعنی آرمان تعالی و برابری انسانها را در ذهن خود عاشقانه پرورده و پیوسته فریادگر رهایی و رستگاری انسان بوده. بناءً غزلهایش هم از غزلهای سادهیی مثل غزل غنایی و عاشقانه، فرق میکند. غزلش سخت اجتماعی و حتا سیاسی است. رویدادهای پنج سال (۱۳۴۵ تا ۱۳۵۰) نشان داد که آرمانگرایی و پرداختن به آرمانهای بسیار بلند، در اساس خواب و خیالی بیش نیست. آبها از آسیابها ریخته و آماجها به عریانی رسیده بود و رنگها و دامها و دانهها هم مشخص شده بود؛ بناءً شادروان واصف از سیاست کناره گرفت و مسایل اجتماعی و فرهنگی را در شعرش جاد داد و در این زمینه عاشقانه تلاش نمود.
نیمرخ دیگر شعر استاد باختری، که برجستهتر هم است، همانا شعر نیمایی او است. یعنی شعرهایی اند که در وزنهای پیشنهادی نیما سروده شده و یا سپید است. این بخش کار باختری مستلزم بحث و بررسی بسیار گستردهتر است؛ چون که با همین بخش فعالیت ادبی، او به مثابه شاعر طراز اول و استاد شاعران عصرش مطرح است. استاد بیتاب گفته بود که من شاعرِ شاعرساز هستم. یکی از خصوصیات استاد باختری هم همین است؛ یعنی شاعر شاعرسازی هم بود. ما در حوزۀ کابل دهها شاعر و سخنور را میشناسیم که تحت تاثیر و حمایت و رهنمایی شادروان باختری شاعر شدند و شگوفا شدند و اشعار خوبی سرودند. در زمینه شعر نو این را میدانیم که تا سال ۱۳۴۰ شاعران نوپردازان ما چون «یوسف آیینه»، «رضا مایل»، «بارق شفیعی»، «دکتر سهیل» و دیگران طی طریق کرده بودند اما بعد ۱۳۴۰ شاعرانی چون «واصف باختری»، «اسدالله حبیب»، «رازق رویین» و «لطیف ناظمی» ظهور کردند. از این میان ناظمی و رویین جایگاه خود را در ادبیات معاصر ما دارند ، اما مقام شادروان باختری جایگاه دیگر است و تاثیراتش هم دیگر و شعرش هم از شاعران دیگر ممتاز است. در اینجا لازم میبینم که به برخی از ویژهگیهای شعر استاد باختری بسیار کوتاه اشارههایی بکنم.
- نخستین ویژهگی که در شعر استاد باختری دیده میشود، جامعهگرا بودن شعر است. هماره استاد از زاویه و بینش جامعهگرایانه به هستی و شعر و ادبیات نگریسته و زیادتر موضوعاتی که پرداخته جامعهگرایانه است. در این اشعار در سطح سیر نمیکند، بلکه به عمق میرود و مسایل بسیار اساسی جامعه ما را، دردهای بسیار پنهانی مردم ما را به رخ میکشد.
- خصوصیت دیگر شعر استاد باختری زبان فاخر و حماسی او است. او یک زبان ویژهیی دارد که هم سره، پاک و آراسته است و از طرف دیگر فاخر، مطنطن و شکوهمند. او مخالف سرسخت تنزل مرتبت برین شعر بود و این را با همه سطوح درک میکرد؛ یعنی استاد باختری به این نظر بود که شاعر بومیگرایی بکند، یعنی از فرهنگ مردم در شعر استفاده بکند، اما سطح شعر را تا سطح درک عوام پایین نیاورد. به همین خاطر است که شعر خودش در عموم و خصوصاً در شعر نیمایی مشکل است.
- ویژهگی دیگر شعر استاد باختری بسامد و فراوانی نمادها و سمبول ها است. یعنی صدها و دهها سمبول اسلامی، نمادهایی از تاریخ کهن و حتا پیش از اسلامی میآورد که این زمینه هم شعرش را تا حدی دشوار کرده و همچنین حقایق، در بیانی برگزیده و روایی اشعارش بازتاب یافته است.
- اکثر اشعار استاد باختری روایی است. از یک واقعه یا یک رویداد روایت میکند و از آن مضمون میسازد. این روایتها علاوه از این که حقایق را بسیار روشن بیان میکنند، وحدت و تمامیت محتوا را هم تضمین میکند.
- همچنین خصوصیت دیگر، تحرک تصاویر و ساختار شگرف بیان، شیوۀ بیبدیل گزینش الفاظ و پرورش رخدادها در بطن شعر است. و استاد باختری نسبت به هر شاعر دیگر معاصر ما در این زمینه موفق است.
- و همچنان طوری که یادآوری کردم استفاده از بومیگرایی، استفاده از واژهگان سرۀ فارسی در اشعار استاد باختری بسیار زیاد است؛ به همین خاطر است که ما به شاگردانِ دانشگاه در مقطع ماستری و همچنان در مقطع لیسانس، کارهایی را در این زمینه سپردیم که کارهایی هم شده.
اگر سخن استاد را از نگاه موضوعی بخشبندی بکنیم، موضوعات بسیار مهم و عمده در شعر استاد باختری چنین است: آرمانگرایی، آزادیخواهی، ناامیدی، تنهایی و غربت، حسرت از ادوار گذشته و سالهای گذشته، اعتراض و پرخاش و احساس و عواطفِ لطیفِ عاشقانه. استاد باختری این ویژهگیها را در شعرش آورده و نمایان است. ممکن ویژهگیهای خورد و ریزه دیگر هم داشته باشد اما ویژهگیهای عمده و اساسی شعر باختری همینها هستند.
طوری که یادآوری کردیم، استاد نه تنها سخنور و شاعر مبتکر است، بلکه یک دانمشند دایرهالمعارفی و یک ترجمان بسیار موفق هم است. استاد باختری به مثابه زبانشناس و زباندان هم خدمات بسیار بزرگی کرده است.
نویسندهیی نوشته میکند که «انوره دو بالزاک»، نویسنده سرشناس فرانسوی، تیوریپرداز نبود، اما با نوشتن داستانهایی با شیوۀ بیان ریالیسم، نشان داد که داستان ریالیستی چگونه نوشته میشود. استاد باختری هم یک زبانشناس متخصص نبود، اما زبان را خوب میدانست و نشان داد که ما الفاظ و کلمات را در شعر چگونه به کار ببریم. این یکی از خدمات بزرگ استاد است که این را بعضاً متوجه نیستند.
باختری صاحب به مثابه ترجمان هم خوب درخشیده. خصوصاً اشعار را به شعر ترجمه کرده و این کار دیگر صلاحیت و یک استعداد خاص میطلبد. ترجمههایی از «پابلو نرودا»، «گارسیا لورکا»، «ایمی فلیپس» و همچنان شاعران شوروی وقت؛ چون «یاسنین»، «مژه لایتس»، «میخاییل سوتلوف»، «ماکسیم ریلسکی»، «قالسیم قولیوف» و دیگران...
و همچنین در یک مجموعه از پیشگامان شعر امروز هندستان هم به شعر ترجمههایی کرده. این عجیب معلوم میشود. و چنان موضوعات را به شعر ترجمه کرده که با اصل زیاد فرق ندارد.
گرامی داشت از جایگاه والای نامآوران عرصة دانش و فرهنگ از مسئوولیتهای عمده فرهیختهگان و حقگذاران جامعه است. به ویژه در روزگاری که عدۀ زیادی از دانشمندان و سخنوران ما، به تعبیر بیهقی جان و جامه به سرای دیگر برده اند یا میبرند و یا این که در دورترین آفاق گیتی هر لحظه محکوم به نوشیدن شوکران غربت هستند.
من با استفاده از فرصت، بار دیگر از شما و از همکارانتان ابراز سپاس و تشکر میکنم که امروز یادی از فرزانهاستاد ما شادروان محمدشاه واصف باختری میکنید و خاطرات او را گرامی میدارید.
واصف باختری طوری که گفتیم در ۲۴ حوت ۱۳۲۱ هجری خورشیدی، زمینی شده بود و سرانجام در ۲۸ سرطان ۱۴۰۲ خورشیدی آسمانی گشت. ابوعبدالله رودکی، پدر شعر دری در مرگ شاعری به نام مرادی چنین نوشته میکند:
«مرد مــــرادی نه همانا کــــه مرد / مرگ چنین خواجه نه کاریست خرد»
مرگ شادروان باختری هم کار خوردی نبود، ضایعة جبرانناپذیری بود در ساحه فرهنگ و ادبیات ما. و همچنین از این فرصت استفاده میکنم و درگذشت ایشان را به خانوادة گرامیشان و دوستداران استاد باختری و شاگردانشان و اهل فرهنگ، به خصوص فرهنگیان بلخ عرض تسلیت میکنم و از خداوند متعال جای استاد را فردوس برین میخواهم. روحش شاد و از شما هم تشکر!



